نوشته شده توسط : مهیار

یک لر برای چند روز میره توی هتل یک روز میبینن توی دستشوئی داره یک نفر خارجی رو میزنه میان میگیرنش ازش میپرسن قضیه چیه چرا این بدبخت را میزنی لره میگه اینجا یک چشمه اویی بیده (دستشوئی فرنگی ) که مو هر روز ازش او میخوردم این بی پدر و مادر امروز اومده توش ریده

لره با خوشحالی به دوستش میگه بالاخره این پازل رو بعد از ۲ سال حل کردم . دوستش میگه: ۲ سال زیاد نیست؟ میگه:نه بابا رو جعبه اش نوشته ۷ تا ۱۰ سال

لره هر روز زنگ یک کلیسا رو می زده و در می رفته. آخر پدر روحانی شاکی میشه، یک روز پشت در کمین می کنه، تا طرف زنگ می زنه، خرشو می گیره و می پرسه چیکار داری؟ یارو حول میشه، با تتپته میگه: ببخشید، حضرت عیسی هست؟!

لره داشته با اتوبوس 100تا می رفته بعد میاد ترمز کنه می بینه ترمز بریده می بینیه یک کامیون هم از روبه رو باسرعت میاد می بینه کارای از دستش بر نمیاد به شاگردش میگه مهراد پاشو تصادف ببین حال کن

اولين دوره المپيک لرها، موسوم به "لرمپیک" با رشته هاي زير آغاز شد: - شناي با مانع، - کشتي پروانه، - پرش روي نيزه، - شيــــــــــرجه روي چمن، اسب سواري با سگ

ترکه يه چک سفيد امضا پيدا ميکنه جلو مبلغش مينويسه” خدا تومن” ميبره ميده به بانک. بعد ميبينن ترکه داره کيسه کيسه پول از بانک ميبره بيرون ميرن ببينن چه جوريه که بهش پول دادن ميبينن رئيس بانکه لر بوده

لره توي جبهه بيسيم چي بوده زنگ ميزنه ميگه : آقا ۵ تا عراقي دستگير كردم بيايد ببريد ميگن خودت بيار …. ميگه نه شما بياين اينا نميذارن من بيام



:: بازدید از این مطلب : 507
|
امتیاز مطلب : 105
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30
تاریخ انتشار : 19 / 7 / 1398 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد